به دنبال استقلال عراق از امپراتوری عثمانی و تشکیل نظام سلطنتی در این کشور، شیعیان عراق نیز در موقعیت جدیدی قرار گرفتند. در زمان حکومت پادشاهی و عصر جمهوری به واسطه سیاست های دولت های حاکم بر عراق، تغییرات عمده ای در ساخت اجتماعی جامعه شیعی این کشور رخ داد که از جمله این تغییرات به افزایش روند شهری شدن این جامعه می توان اشاره نمود. تحول و دگردیسی در نمای جامعه شناختی شیعیان عراق از جمعیتی اکثرا روستایی به جمعیتی اکثرا شهری در کنار وقوع برخی از رخدادها و پدیده های سیاسی و فکری در عرصه داخل و خارج از عراق، در طی قرن بیستم، شیعیان این کشور را در موقعیت جدیدی قرار داد. واکنش شیعیان در برابر این تحولات منجر به ایجاد شرایط تازه ای گردید که فهم این شرایط در تحلیل نهایی سرنوشت جامعه شیعی عراق در قرن بیستم تاثیرگذار خواهد بود. در مقاله پیش روی تلاش گردیده تا ضمن بررسی این شرایط، تاثیرات آن بر ساختار اجتماعی و تحولات سیاسی شیعیان عراق مورد توجه قرار گیرد.
یکی از جنبههای مهم حکومتهای مختلف ایران، سیاست مذهبی آنها بود که در ساختار حکومتیشان تأثیر بسزایی داشت. حکومتهای بعد از اسلام ایران، عمدتاً به عنوان تابع خلیفه عباسی، ضمن در نظر داشتن جایگاه معنوی خلافت، به دنبال کسب اعتبار برای خود نیز بودند. سیاست مذهبی خلفا حمایت از اهل تسنن بود. حکومتهای غزنوی و سلجوقی نیز بالطبع حمایت از اهل تسنن را به عنوان سیاست مذهبی برگزیدند. مسئله این پژوهش تبیین کنشها و تعاملات سیاسی حکومتهای غزنوی و سلجوقی با شیعیان امامیه است. ظاهراً غزنویان به عنوان صاحب روشی در سیاست مذهبی حکومتهای ایران بعد از اسلام بودند که از مذهب به عنوان دستاویزی برای دستیابی به اهداف خویش سود میبردند. در ادامه، سلجوقیان نیز، به عنوان دنبالکننده روش آنها البته با تساهل بیشتر، همین رویه را در پیش گرفتند. آنها از یک سو با سرکوب مخالفان داخلی، با عنوان بدمذهبان، سیطره خویش را در درون قلمرو حفظ میکردند و از سوی دیگر به تنظیم مناسبات با خلافت مبادرت میورزیدند تا مشروعیت دینی و سیاسی را از خلیفه عباسی دریافت کنند. در دوران تسلط ترکان غزنوی و سلجوقی بر ایران، شیعیان بر حکم مذهبی «تقیه» گردن نهادند و در خفا به فعالیت فرهنگی و نفوذ در دستگاههای حکومتی روی آوردند. این فعالیتها در دوران سلجوقی خود را نشان داد. حضور رجال و علمای شیعه در مناصب اداری شهری، همچون قضاوت، نقابت، و مناصب اداری کشوری، همچون حضور د
حکومت صفویه (907ـ 1135ق)، ویژگیهایی دارد که آن را نسبت به ادوار پیشین تاریخ ایران متمایز میسازد. از جمله وجوه تمایزش، بُعد مذهبی است. اجرای آیین عزاداری عاشورا در دولت صفویان، از دغدغههای دیرینه و از عناصر اساسی هویتبخش و تمدنساز در فرهنگ شیعه است؛ چندانکه صفویان، ساخت اجتماعی ایران را با تأکید بر هویت مذهبی و ملی جدیدی تعریف کردند. این پژوهش، درصدد است با روش توصیفی ـ تحلیلی، ضمن توجه به ضرورت کاربرد رویکردهای جامعهشناختی در تحلیل پدیدههای تاریخی، نقش آیین عزاداری عاشورا در فرایند تمدنی دولت شیعی صفویه را در چشمانداز حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه بهعنوان زیربنایی برای دورههای بعد (قاجار و ...) بررسی و تحلیل نماید. مبتنی بر این رویکرد، پرسش اصلی پژوهش پیشرو این است که آیین عزاداری عاشورا در عصر صفویه از چه ویژگیهایی برخوردار بوده و آیا توانسته خود را به عنوان یک کانون پیشرو و تمدنزا معرفی کند؟ نتیجه بررسیها، نشان میدهد دولت صفویه با بهرهمندی از عناصری چون: رسمی کردن مذهب تشیع، استقلال و آزادی سیاسی حکومت، نفوذ اجتماعی روحانیان و گسترش آیین و شعایر شیعی و رسوخ آیینهای مذهبی در فرهنگ عمومی، به تدریج از کارکرد آیین عزاداری عاشورا در تمدنسازی، ایجاد انسجام و یکپارچگی در ایران آن زمان استفاده کرد.
بعد ازجنگ جهانی اول و استقلال عراق از امپراتوری عثمانی، تمام حکومتهایی که در این کشور به قدرت رسیدند، بهرغم شکلها و نگرشهای مختلفشان، در پدیدآوردن مشارکتی که همه بخشهای جامعه را در بر گیرد، شکست خوردند. در این میان، شیعیان بدون توجه به جمعیت و خدماتشان در استقلال عراق، کمتر از هر گروه دیگری مورد توجه قرارگرفتند. انقلاب 1958م عبدالکریم قاسم و انجام پارهای اصلاحات از سوی وی و نیز گسترش ایدئولوژیهای غیر دینی از جمله کمونیسم، واکنش روحانیت شیعه را در پی داشت. به نظر میرسد این واکنش نقش عمدهای در احیای هویت سیاسی شیعیان عراق در این دوره و پس از آن داشته است. در این میان، جماعةالعلماء، از نخستین گروههایی است که نقش ارزندهای را در این مورد ایفا کرد. نگارنده در این پژوهش تلاش نموده تا ضمن بررسی شرایطی که منتهی به پیدایش جماعةالعلماء شد، نقش این گروه را در تحولات سیاسی جامعه شیعی عراق مورد توجه قرار دهد.
قیام 1920 یا انقلابی که به «ثوره العشرین» معروف شد، از روی دادهای مهم تاریخ معاصر عراق است. این قیام واکنشی در برابر دولت استعماری انگلستان در عراق پس از جنگ جهانی اول و تلاشی برای تأسیس دولت اسلامی مستقل شیعی یا دست کم نامتعهد به غرب بود. شیعیان این کشور، پس از «اشغال شدن» کشورشان، به رهبری مراجع و روحانیانی که بیشتر ایرانی بودند، قیام گسترده ای در برابر اشغال گران سازمان دادند. این قیام به استقلال کامل عراق نیانجامید، اما در شکست سیاست های دولت استعماری انگلیس و پیدایی نخستین حکومت ملی در عراق بسیار تأثیر گذارد. چگونگی شکل گیری این قیام و چیستیِ سرچشمه ها و پی آمدهایش و چگونگی تأثیرگذاری مراجع ایرانی ساکن عتبات در رهبری آن قیام، مهم ترین مسائل مطرح در این مقاله اند. اینکه کم تجربگی سیاسی محلی در این قیام و چیرگی گستردۀ بریتانیا بر سیاست های منطقه، به ناتوانی و عقیم ماندن قیام انجامید، مفروض است.