شاهاسماعیل اول مؤسس سلسله صفویه مذهب تشیع را در ایران رسمیت بخشید. این کار ابتدا در شهرها با قدرت نظامی اعلام میشد، اما صفویان دریافتند که برای تثبیت این مذهب در تاروپود جامعه و نهادینهسازی آن، به اقدامات گسترده فرهنگی و تشکیلاتی نیاز است. دوره پنجاهساله سلطنت شاهتهماسب اول (930ـ984ق.)، فرزند و جانشین شاهاسماعیل، فرصت مناسبی را فراهم آورد تا وی با حضور عالمان مهاجر که از مناطق عربی جبلعامل لبنان و بحرین به ایران آمده بودند، تلاش گستردهای را برای شیعیسازی جامعه و تثبیت موقعیت این مذهب بهکار بندد. این اقدامات، هم در سطح دینیسازی حکومت و کارگزاران آن صورت میگرفت و هم در شیعیسازی جامعه و رعایت مظاهر شرع در میان مردم بهکار بسته میشد. فعالیتهای فرهنگی، وجه غالب این اقدامات بود که فقها و علمای شیعه محوریت آن را به عهده داشتند. در این مقاله، اقدامات گوناگون شاهتهماسب اول در ترویج تشیع و نهادینهسازی آن در جامعه بررسی و تحلیل شده است. یافته پژوهش، نشان میدهد که در عصر او، از همه ظرفیتهای موجود تبلیغی و ترویجی نظیر رهبران مذهبی، نمادها، زیارتگاهها، شعائر، شخصیتها، مراسم و سنتها، نهادهای آموزشی و دینی، متون و معارف، در جهت تثبیت، نهادینهسازی و گسترش مذهب تشیع در جامعه ایران بهره گرفته شده است.
شمار شیعیان روسیه را از 3٪ درصد (ششصد هزار نفر) از جمعیت مسلمانان این کشور تا حدود سه میلیون نفر (15٪) ذکر کردهاند. تاکنون مطالعه جامعی درباره جزئیات زندگی شیعیان و کیفیت جامعه شیعیان روسیه، انجام نشده است؛ لذا در این مقاله، ابتدا به کمیت و شمار جمعیتهای شیعی در روسیه میپردازیم. نیز به چگونگی ورود آنها به مناطقی که در آن ساکنند اشاره میکنیم. سپس درباره کیفیت زندگی شیعیان مسکو به ویژه مشاغل و وضع معاش و گروههای سازمانی آنها سخن میگوییم. در پایان، به نوع ارتباط شیعیان با جامعه روس و غیرشیعه و سیاستهای جمهوری اسلامی ایران در قبال آنان پرداخته میشود.
به هر روی لازم است علل نزدیکی و نفوذ علما به دربار صفویه و نقش عظیم علمای شیعه در آن عصر-باتوجه به پیشینهء تاریخی ظلم حاکمان و وجود فرصتی مناسب و مغتنم برای پاسداری از اسلام ناب محمدی صلی الله علیه و آله در دوران صفویه-به اختصار بررسی شود تا بیاساس بودن پارهای از عیب جوییها،سوءظنها و حتی توهینها نسبت به بزرگان علم و فقهات-که هدفی جز خدمت به اسلام و شیعه،و ترویج تشیع مظلوم و احیای مکتب اهل بیت علیهم السلام نداشتهاند-آشکار شود،همچنین بایسته است با بیان ژرفای خدمات و عظمت و قداست کار علمی و دینی این علما،تعهد و رسالت بزرگ آنان روشن،و از مقامشان دفاع گردد. یک بار دیگر میگوییم: با همه تشکیکهایی که در جنبش صفویه شده و حرکت شاه اسماعیل را بیشتر یک جنبش سیاسی دانستهاند تا یک جنبش مذهبی و تغییر آن نخست از یک حرکت عمیق صوفیانه غیراسلامی و غیرشیعی به یک فرقه شیعه غالی در عصر جنید پسر ابراهیم پسر سید علی سیاهپوش فرزند صدر الدین پسر شیخ صفی و نوه شیخ زاهد گیلانی و سپس تبدیل آن به یک حزب سیاسی شورشی و حتی تشکیک در سیادت صفویه و شیخ صفی الدین و بالاتر،تردید و شک در ایرانی بودن آنها و نیز عدم تشیع نخستین او،همه و همه میرساند که این نقش و قدرت علما و فقها شیعه بوده است که از آنان حاکمان مقتدر و شیعه دوازده امامی ساختهاندو اصول و مبانی و فرهنگ تشیع اثنی عشریه را به وسیله آنان رواج دادهاند و آنان را به صورت یک مذهب رسمی و قدرتمند در عرصه جهان عرضه کردهاند،زیرا تشیع فکری و عملی از جنید به بعد مخصوصا شاه اسماعیل و دیگر سلاطین این سلسله،هویدا و آشکار بود و خود شاه اعتراف زیادی در پیروی از مرام اهل بیت علیهم السلام و شیعه دوازده امامی دارند که بر کسی پوشیده نیست.
مکتب های فقهی اصولی گری و اخباری گری از سده های درازی پیش از صفویه، هم زمان با پیدایی مکاتب فقهی اهل سنّت (سده دوم هجری) پدید آمدند، اما در دورۀ صفویه به کوشش محمّدامین استرآبادی در گسترش اخباری گری و نقد دیدگاه های فقهای اصولی گرای شیعه، به مرحلۀ مهم تری از تاریخ حیات فقه شیعه گام نهادند؛ چنان که تا پیش از صفویه، بیشتر به موضوع های فقهی و مباحث علمی می پرداختند، اما از آن پس ویژگی های سیاسی و صنفی نیز یافتند و هر یک دیگری را تحریم و تکفیر می کرد و به او تهمت می زد. از حلقه هر یک از آنها، عالمان برجسته ای پا به عرصه گذاشتند که می کوشیدند بر پایه دلایل رقیب را از میدان بیرون و صحت مکتب خویش را اثبات کنند. بهاءالدین محمّد بن حسین بن عبدالصمد معروف به شیخ بهایی (953 - 1030 ق)، از عالمان برجسته، مؤثر و جامع الاطراف دورۀ صفویه بود که در مسائل دینی، علمی و فرهنگی این دوره بسیار تأثیر گذارد. شیخ بهایی از دید فقهی به کدام یک از این دو (اصولی و اخباری) می گرایید؟ کارهای شیخ در این میانه چه بوده است؟ آیا شیخ در جرگه اصولیان یا اخباریان جای می گرفت؟ این مقاله با روی کردی به ماجرای اصولی گری ـ اخباری گری در دورۀ صفویه، جایگاه شیخ بهایی را در این میان بررسی و مکتب فقهی او را آشکار کرده است.
حکومت تقریبا پنج ساله حضرت علی (ع)، نمونه ای ماندگار از نظام سیاسی اسلام و شیوه زمامداری مبتنی بر دین و عدالت و آزادی را به بشریت ارائه داد که می توان با بازکاوی بایسته و سنجیده آن، رهیافت هایی مطلوب را برای مدیریت جامعه در دنیای کنونی به دست آورد و به کار بست. حکومت علوی بر مبانی و شاخصه های مهمی استوار بود که به رغم چالش های بسیار فراروی آن، هدف ها و مسئولیت های سترگی را نیز در آرمان خود داشت. تحقق این اهداف و مسئولیت ها، مستلزم طراحی ساختار و شیوه مدیریتی و سازمانی کارآمد و کارگزارانی شایسته بود که حضرت علی (ع) این نظام را سامان بخشید تا درپرتو آن بتواند دین داری، عدالت گرایی و امنیت کامل را در جامعه اسلامی برقرار سازد. در این مقاله، مبانی و شاخصه های مهم حکومت علوی که آن را از سایر حکومت های مبتنی بر قدرت طلبی، منفعت گرایی، ظلم محور و خودکامه با اهداف ناچیز دنیوی متمایز می سازد، بررسی می شود.