The repercussions of the 1979 Iranian Revolution are too often attributed to the idea that the state’s policy-making was based on a Khomeinist-charged ideology that sought to expand political Islam throughout the Middle East. Alternative interpretations of Iranian foreign policy have emphasized policymakers’ pragmatic, as opposed to ideological, considerations of state preservation. This article examines these contested propositions regarding the motivations shaping Iranian foreign policy. It assesses three interrelated foreign policy drivers that have been particularly salient in framing the Iranian positions vis-a`-vis the various changes in both the regional and international arenas: Shiism, Welayat Al-Faqih, and domestic policy struggles. Analysis of Iranian foreign policy reveals that it is constructed on Iran’s various regional rapprochements that take into strong consideration domestic politics. The findings suggest that Iran’s foreign policy – be it the country’s nuclear program, its animosity towards Israel and the US, or its support of diverse proxy groups in the Middle East – cannot be rationalized solely on assumptions of the state’s self-preservation. Alternatively, this paper concludes that Iranian foreign policy is strongly shaped by Shia revival and Welayat Al-Faqih ideological discourses.

منابع مشابه بیشتر ...

6252c5e02e9ff.JPG

بررسی فراز و فرود تعاملات سیاسی شیعیان امامیه با حکومت‌های غزنویان و سلجوقیان در ایران

فیض الله بوشاسب گوشه, محمد دشتی, حجت رحیمی

یکی از جنبه‌های مهم حکومت‌های مختلف ایران، سیاست مذهبی آنها بود که در ساختار حکومتی‌شان تأثیر بسزایی داشت. حکومت‌های بعد از اسلام ایران، عمدتاً به عنوان تابع خلیفه عباسی، ضمن در نظر داشتن جایگاه معنوی خلافت، به دنبال کسب اعتبار برای خود نیز بودند. سیاست مذهبی خلفا حمایت از اهل تسنن بود. حکومت‌های غزنوی و سلجوقی نیز بالطبع حمایت از اهل تسنن را به عنوان سیاست مذهبی برگزیدند. مسئله این پژوهش تبیین کنش‌ها و تعاملات سیاسی حکومت‌های غزنوی و سلجوقی با شیعیان امامیه است. ظاهراً غزنویان به عنوان صاحب روشی در سیاست مذهبی حکومت‌های ایران بعد از اسلام بودند که از مذهب به عنوان دستاویزی برای دست‌یابی به اهداف خویش سود می‌بردند. در ادامه، سلجوقیان نیز، به عنوان دنبال‌کننده روش آنها البته با تساهل بیشتر، همین رویه را در پیش گرفتند. آنها از یک سو با سرکوب مخالفان داخلی، با عنوان بدمذهبان، سیطره خویش را در درون قلمرو حفظ می‌کردند و از سوی دیگر به تنظیم مناسبات با خلافت مبادرت می‌ورزیدند تا مشروعیت دینی و سیاسی را از خلیفه عباسی دریافت کنند. در دوران تسلط ترکان غزنوی و سلجوقی بر ایران، شیعیان بر حکم مذهبی «تقیه» گردن نهادند و در خفا به فعالیت فرهنگی و نفوذ در دستگاه‌های حکومتی روی آوردند. این فعالیت‌ها در دوران سلجوقی خود را نشان داد. حضور رجال و علمای شیعه در مناصب اداری شهری، همچون قضاوت، نقابت، و مناصب اداری کشوری، همچون حضور د

5e1afa5e550a6.JPG

تفسیر و تحلیل نقش آیین عزاداری عاشورا در فرایند تمدنی دولت شیعی صفویه

محمدعلی چلونگر, زهراسادات کشاورز

حکومت صفویه (907ـ 1135ق)، ویژگی­هایی­ دارد که آن را نسبت به ادوار پیشین تاریخ ایران متمایز می‌سازد. از جمله وجوه تمایزش، بُعد مذهبی است. اجرای آیین عزاداری عاشورا در دولت صفویان، از دغدغه‌های دیرینه و از عناصر اساسی هویت‌بخش و تمدن‌ساز در فرهنگ شیعه است؛ چندان‌که صفویان، ساخت اجتماعی ایران را با تأکید بر هویت مذهبی و ملی جدیدی تعریف کردند. این پژوهش، درصدد است با روش توصیفی ـ تحلیلی، ضمن توجه به ضرورت کاربرد رویکردهای جامعه‌‌شناختی در تحلیل پدیده‌های تاریخی، نقش آیین عزاداری عاشورا در فرایند تمدنی دولت شیعی صفویه را در چشم‌انداز حیات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی جامعه به‌عنوان زیربنایی برای دوره‌های بعد (قاجار و ...) بررسی و تحلیل نماید. مبتنی بر این رویکرد، پرسش اصلی پژوهش پیش­رو این است که آیین عزاداری عاشورا در عصر صفویه از چه ویژگی‌هایی برخوردار بوده و آیا توانسته خود را به عنوان یک کانون پیشرو و تمدن‌زا معرفی کند؟ نتیجه بررسی­ها، نشان می­دهد دولت صفویه با بهره­مندی از عناصری چون: رسمی کردن مذهب تشیع، استقلال و آزادی سیاسی حکومت، نفوذ اجتماعی روحانیان و گسترش آیین و شعایر شیعی و رسوخ آیین­های مذهبی در فرهنگ عمومی، به ­تدریج از کارکرد آیین عزاداری عاشورا در تمدن‌سازی، ایجاد انسجام و یک‌پارچگی در ایران آن ­زمان استفاده کرد.