تحقق کارآمدی نظام جمهوری اسلامی، از مسائل اصلی جامعه ایران است. افزون بر مشکلات عینی در عرصههای مدیریتی کشور، مطرح شدن الگوی حکومت دینی در سطح بینالمللی نیز بیانگر اهمیت آن میباشد. با توجه به ابتنای نظام ج.ا.ا بر مبانی دینی، پژوهش حاضر در پاسخ به این پرسش که «فقه سیاسی امامیه در راستای کارآمدی نظام ج.ا.ا از چه سازوکارها برخوردار و نحوه تحقق آن کدام است؟» میکوشد با روش توصیفی ـ تحلیلی و تجویزی، این فرضیه را اثبات کند که «فقه سیاسی امامیه در راستای کارآمدی نظام ج.ا.ا از دو دسته سازوکارهای بینشی ـ ارزشی و سازوکارهای احکامی ـ رفتاری برخوردار است و وصول به این هدف، نیازمند کاربست رهیافت سیستمی جامعنگر به کارآمدی نظام ج.ا.ا و فقه سیاسی امامیه به صورت توأمان میباشد». ماهیت نظاممند و بههمپیوسته نظام سیاسی و فقه سیاسی، اقتضای اتخاذ مدلی علمی مینماید که پوششدهنده همه ابعاد، عناصر و تعاملات داخلی و بیرونی این دو متغیر بوده، قابلیت سازوکارهای فقه سیاسی را در راستای کارآمدی نظام ج.ا.ا و چگونگی اثرگذاری را به بهترین وجه ممکن تبیین کند.
در بیان نقش امام محمد باقر(ع) در القاء تعالیم تشیع و از جمله مسئله «امامت»، به «تاسیسی» یا «تبیینی» بودن این نقش اشاره شده است. از سویی دیگر، برخی شبهه «تکامل تدریجی مذهب تشیع» را طرح کرده اند. «تفکیک بین مفهوم و اندیشه» در تحلیل تاریخ تشیع، «توجه به حساسیت مسئله امامت» و«تکامل فهم مخاطبان»، از جمله مواردی است که عدم توجه به آن ها موجب این شبهه شده است. «مفهوم» را در قالبی بشری و اندیشه را در ساحتی قدسی معرفی می کنیم و بر آنیم تا نظریه تدریج را متوجه «مفهوم» و اصرار بر اصالت را متوجه «اندیشه» و در نهایت، آسیب را ناشی از خلط این دو بدانیم. اساسا نه مفهوم امامت و ولایت از آن مفاهیم چندان ساده ای است که توانسته باشد در قالب الفاظ و متون تاریخی، هویت یابد و نه هر تاریخ نگاری می توانسته حقایق مربوط به امامت را در تاریخ خود ثبت کند. نتیجه آنکه نقش امام باقر(ع)، در قالب کارکردی تبیینی قرار می گیرد؛ اگر چه نوع واکنش محافل مخالف امام، کارکردی تمایزساز برای آن حضرت ایجاد کرده بود.
غیبت امام دوازدهم و کوتاه دستی جامعه شیعی از نظام مطلوب خود از سویی، و ضرورت حفظ حداقلهایی از سازماندهی، امکانات، موقعیتها و فرصتها برای شیعیان در حکومتهای غیرشیعی از سوی دیگر، همکاری علمای شیعه با حکومتهای موجود را ضروری میکرد. با وجود آن که در طول غیبت صغرا بیشتر همت علما صرف اثبات امامت و غیبت امام مهدی علیهالسلام گردید، اما با شروع غیبت کبرا و اوجگیری جایگاه علما در میان شیعیان، بحث همکاری آنان با حکومتهای موجود، و چیستی و چرایی آن، به یکی از سرفصلهای مهم در اندیشه سیاسی شیعه تبدیل گردید. در این مقاله، مسأله همکاری علما با سلاطین و حدود و ثغور این همکاریها بررسی شده است.