دانش «نسبشناسی» از شاخههای علم تاریخ و شعبهای از تاریخنگاری عرب جاهلی است که پیوند ناگسستنی با آن دارد. این میراث جاهلی در دوره اسلامی به دلایلی چون، تدوین دیوان، گسترش فتوحات و استقرار قبایل بسیاری از عرب در مناطق مفتوحه و گسترش رقابتها و تعصبات و دامنزدن برخی خلفا بدانها، رشد سریع یافته و نسبدانان و منابع نسبی مهمی پدید آمد. سهم شیعیان امامی و سادات علویتبار در باروری این دانش، ازاینرو که آن با موضوع امامت و اهلبیت^ ارتباط تنگاتنگی دارد، نمود بیشتری داشته است. آنان تلاش بسیاری در دانش نسبشناسی داشته و از همان آغاز آثار ارزشمندی در این عرصه آفریده و سهم سترگی در رشد و بقای آن داشتهاند. در این مقاله ضمن مروری اجمالی بر کلیات دانش نسبشناسی، نقش و سهم شیعیان امامی در حوزه انساب نگاری مورد بررسی قرار گرفته است.
قدرت گیری سلجوقیان سنی مذهب، موقعیت سیاسی اجتماعی شیعیان را دچار گسست کرد؛ اما پایگاه اجتماعی و توان فکری فرهنگی آنان را از بین نبرد. به تدریج که ساختار حکومت سلجوقی به سبب تلفیق با سنن ایرانی اسلامی در مسیر درست قرار گرفت و مهم تر اینکه شیعه امامیه هویت و ماهیت متفاوت خود را نشان داد، زمینه برای نفوذ آنان در جامعه و حکومت هموار شد. سلوک سیاسی و اجتماعی شیعیان امامی و بهره گیری موثر شیعیان از اصول اعتقادی خویش، در این جهت سهم موثر داشت. شیعیان امامی با بهره گیری از جایگاه نقیبان، منقبت خوانان، وزیران دارای نفوذ و با استفاده از اصل راهبردی تقیه در جهت حفظ و تداوم هویت گروهی خود کوشیدند و در این بستر ناسازگار با رویکرد مذهبی خود، برای پیشرفت پایگاه سیاسی و اجتماعی شیعه تلاش کردند. نتیجه این رویکرد و بهره گیری از این راهکارها، تقویت نفوذ شیعیان در دوره های پایانی فرمانروایی سلجوقیان بود که زمینه را برای اثربخشی شیعیان در دوره خوارزمشاهیان و مغولان و ایلخانان در ایران فراهم کرد. در همین راستا، مقاله حاضر با روش توصیفی تحلیلی جایگاه سیاسی اجتماعی شیعیان امامی را در عهد فرمانروایی سلجوقیان واکاوی و عوامل موثر در این مهم را به عنوان دوره ای تاثیرگذار در سیر تحول جایگاه امامیه در تاریخ ایران بررسی می کند.
بیهق، نام قدیمی سبزوار و یکی از شهرهایی است که پیش از استقرار تشیع در دوره صفوی به تشیع اشتهار داشته است. رواج تشیع در بیهق، مرهون یک دوره تدارک از اواسط قرن دوم هجری است که نقطه عطف آن را باید به حضور امام رضا7 در خراسان و روشنگریهای مؤثر عقیدتی و توحیدی ایشان دانست. یکی از مهمترین مؤثران این دوره تدارک، نقبا هستند که سرپرستی امور سادات و علویان را در هر شهری بر عهده داشتند. نقابت علویان در نیشابور (کرسی خراسان) در اوایل عصر سامانی به علویان حسینی (بنوزباره) محول شد. پژوهش حاضر به بررسی فعالیتهای نقبای آلزباره در نیشابور، دلایل مهاجرت آنان به بیهق و نقش آنان در تعمیق تشیع امامی بیهق پرداخته است. یافتههای این پژوهش نشان میدهد نحوه سیاست حکومتهای شرق در مقابل نقبای زباری که بیشتر تحت تأثیر اختلاف مذهبی و عقیدتی میان دو طرف بود، یکی از اولین دلایل مهاجرت خاندان زباره به بیهق بوده است. نقبای حسینی زباره با مدیریت سیاسی ـ دینی و اجتماعی در پی تعهدات نقابتی خود، با بهرهگیری از شرایط مساعد مذهبی و حمایت بیشائبه شیعیان امامی بیهق، توانستند با دعوت علمای شیعی و جذب سادات شیعی از اقصی نقاط جهان اسلام در اشاعه و رشد اندیشههای شیعی بکوشند.
بنیهاشم و خاندان پیامبر(ص) پس از رحلت ایشان به حاشیه رانده شدند. یکی از نظریات مطرح در تبیین این پدیدۀ تاریخی، وجود تفاهمات پیشینی برخی اصحاب در دوران حیات پیامبر؟صل؟ میباشد. با این حال، از سویی نشانهها، سویهها و زمینههای این تفاهمات مورد واکاوی کافی قرار نگرفته است و از سوی دیگر، عمدتاً ادلۀ ارائهشده اندک بوده و یا در مواردی از دلالت بر مدعا قصور داشته است. بدینرو در جُستار حاضر در صدد بررسی و تحلیل نشانههای پیدایش، ابعاد، روند و زمینههای جریانی هستیم که در دوران پیامبر؟صل؟ نوعی از تحزّب را در برابر بنیهاشم شکل داده بود. بر اساس این پژوهش، تحزّبی جدّی در میان برخی مسلمانان قریشی و غیرقریشی علیه بنیهاشم وجود داشته که رقابتهای پیشااسلامی، نبردهای عصر نبوت، چشمانداز جانشینی و عدم تسامح امام علی بن ابیطالب(ع) در دین، به نحو چشمگیری در پیدایش آن نقش داشته است.
مظاهر مشترک میان طریقت های صوفیه و تشیع در کردستان، یکی از عوامل تاثیرگذار در گرایش طوایفی از کردها در چند قرن اخیر به پذیرش مذهب تشیع بود؛ زیرا در زیر سلطه دامنگیر آداب و مناسک طریقتی بر کردستان، نمادها و مظاهر بسیاری از عقاید شیعی در میان کردها رواج یافت و تبعیت مردم کرد از مذهب امام شافعی را تا حد تکفف در نماز، کیفیت انجام وضو و ادای اذان تنزل داده بود. کردهای پیرو طریقت های صوفیه در موضوع توسل، زیارت قبور، تبعیت از شیخ طریقت و غیره به مانند شیعیان عمل می کردند و در فضای چنین اعتقادی اختلاف چندانی با شیعیان احساس نمی کردند. بنابراین طریقت های نقشبندی، قادری، نعمت اللهی و جلالی شایع در سراسر مناطق کردنشین، زمینه ورود افکار و عقاید شیعی به کردستان را فراهم کردند و در قالب افکار و عقاید صوفیه، مروج عقاید شیعی در میان کردها بودند. همگرایی و نزدیکی عقاید طریقت و تشیع، نزدیکی هرچه بیشتر طوایفی از کردها به مذهب تشیع را فراهم نمود و رشد تشیع در میان طوایفی از کردها - بخصوص کردهای نواحی جنوب کردستان - را بدنبال داشت. اما سقوط دامنه عقاید طریقت در کردستان که با سرعت از اواخر دوران پهلوی شروع و در دوران انقلاب اسلامی تمامی کردستان را در بر گرفت، به جدایی مرزهای تشیع و تسنن و افتراق آن ها در نواحی کردنشین انجامید. این که آیا ﯾﻘﺖﻫﺎی ﺻﻮﻓﯿﻪ ﻋﺎﻣﻠﯽ ﺑﺮای رﺷﺪ ﺗﺸﯿﻊ در ﻣﯿﺎن ﮐﺮدﻫﺎ ﺑﻮدهاﻧﺪ؟ ﻣﻈﺎﻫﺮ ﻣﺸﺘﺮک ﻃﺮﯾﻘﺖﻫﺎی ﺻﻮﻓﯿﻪ و ﺗﺸﯿﻊ در ﻣﯿﺎن ﮐﺮدﻫﺎ ﮐﺪاﻣﻨﺪ؟ و ﯾﺎ ﻣﺤﻮ ﻋﻘﺎﯾﺪ ﻃﺮﯾﻘﺘﯽ در ﻣﯿﺎن ﮐﺮدﻫﺎ در ﭼﻨﺪ دﻫﻪ اﺧﯿﺮ، در روﻧﺪ واﮔﺮاﯾﯽ ﻣﺮدم ﮐﺮد از ﻋﻘﺎﯾﺪ ﺷﯿﻌﯽ ﻣﺆﺛﺮ ﺑﻮده اﺳﺖ؟ﻣﻬﻤﺘﺮﯾﻦ ﺳﺆالﻫﺎﯾﺎﯾﻦ ﭘﮋوﻫﺶاﻧﺪ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺗﺤﻠﯿﻞ اﺳﻨﺎد ﺗﺎرﯾﺨﯽ و ﺑﺮرﺳﯽ ﻗﺮاﯾﻦ ﻣﺨﺘﻠﻒ اوﺿﺎع ﮐﺮدﺳﺘﺎن، در ﭘﯽ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ آنﻫﺎ هستیم.